آیت الله بهجت

« قرآن کتابی است که پیغمبر ساز است زیرا پیغمبران دو گونه‌اند. قسم اول: پیامبرانی هستند که از جانب خداوند به پیامبری تعیین شده‌اند، قسم دوم پیغمبرانی کمالی، که در اثر ایمان و عمل به دستورات قرآن، به کمالات پیامبری نائل می‌گردند. »

آنچه فراروی شماست گزیده‌ای است از دیدگاه‌های مرجع فقید تقلید، آیت الله العظمی بهجت فومنی که به مناسبت فرارسیدن ایام درگذشت‌ این عارف واصل و سالک ربانی به محضر عزیزتان تقدیم می‌گردد.

 


وظیفه مسلمان نسبت به قرآن

آیت‌الله بهجت از جمله وظایف مسلمانان را نسبت به قرآن، احیا آن، طواف عاشقانه، توسل و تمسک آگاهانه و حفظ و عمل به قرآن دانسته‌اند و نگرش‌های حکیمانه ایشان چنین است: 

وظیفه همه‌ ما احیای قرآن و بهره‌برداری از آن است. کار ما به این جا رسیده که با دانستن قرآن زیر بار کفار می‌رویم. خدا لعنت کند کسانی را که باعث تسلط کفار بر بلاد اسلامی و مسلمانان می شوند.

باید مسلمانان را تنبه دهیم که استعمارگران و کفار خیال دارند از هر راهی و به هر وسیله‌ای که شده قرآن را از دست آنان بگیرند.

معروف است که یکی از نمایندگان مجلس عوام انگلیس در حالی که نطق می‌کرد و قرآن را به دست گرفته گفت: تا این کتاب در دست مسلمانان است نمی‌توانیم بر آنان حکومت کنیم.

یکی از سردمداران فرق انحرافی گفته بود که باید مصحف، ناقص شود و به غیر عربی ترجمه گردد و قرار حکومت‌های دست نشانده در جوامع اسلامی این است یا قرآن در دست مسلمانان نباشد تا بر آنها حکومت کنند یا نظیر تورات و انجیل ترجمه دلخواه گردند و یا آیات برائت از مشرکین و سب و لعن کفار از قرآن اسقاط گردد و فقط آیات مربوط به خداپرستی باقی بماند. 

گاه هم شنیده می‌شود که می‌خواهند آیات منتخبه به جای قرآن چاپ شود تا اینکه کل قرآن در دست‌ها نباشد. (لا یبقی من القرآن الا درسه رسمه) از قرآن به جز درس آن و یا عکس آن باقی نمی‌ماند البته در این صورت درس قرآن هم نمی‌ماند، بلکه درس بعض قرآن می‌ماند، نه تمام قرآن. 

استعمارگران و کفار، خیال دارند هیئت اجتماعیه‌ قرآن را بگیرند و به صورت اجزا و جزوات به دست مسلمانان بدهند و کم کم آن اجزا را هم از دستشان می‌گیرند یا آیات منتخبه و در نتیجه قرآن ناقص را به دست مردم می‌دهند، بعد همان را هم به اسانی از دست آن ها می‌گیرند. ما هم با همه‌ یبداری و توطئه‌های دشمنان در خوابیم پس کی بیدار می‌شویم تا ببینیم دشمن علیه ما چه می‌کند؟

خدا کند در ما عشقی به مجموع قرآن و عترت پیدا شود، تا اولا بتوانیم یگانگی قرآن و عترت و معجون مرکب از آن دو را بیابیم و ثانیا در مقام پیروی و عمل با توجه به آن دو و بر محور آن دو طواف عاشقانه بنماییم و بدانیم که آنها از هر معشوقی بیشتر شایسته‌ عشق‌ورزی هستند. ما اگر جمال روحانی و زیبای قرآن و اهل بیت را ببینیم برگرد آنها طواف می‌کنیم.

امام کاظم (ع) فرموده‌اند: فی القرآن شفاء من کل داء. در قرآن بهبودی از هر گونه درد و بیماری وجود دارد و می فرمایند: با قرآن می‌توان برای بهبودی هر بیماری توسل جست، با توسل به قرآن می‌توان بلاها و فتنه‌ها را از خود و جامعه اسلامی برطرف نمود. توسل به ائمه اطهار(ع) و قرآن در تحصیل علم، کسب اخلاص تهذیب نفس و ترک گناهان به انسان یاری می‌دهد. 

آیت‌الله بهجت با اینکه در میان توده مردم به فردی عارف مسلک شناخته می‌شد ولی عمیق‌ترین مباحث فقهی و اصولی را آموخته و تدریس می‌کرد، ایشان علاوه بر فقه و اصول در فلسفه و تفسیر قرآن هم تأمل‌های ژرفی داشت.

 

دستور قرآن به طور موکد این است که یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَابْتَغُواْ إِلَیهِ الْوَسِیلَةَ وَجَاهِدُواْ فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ای کسانی که ایمان آورده‌اید تقوای الهی پیشه سازید و برای رسیدن به مقام قرب او وسیله بجوئید و در راه او کوشش نمائید شاید که رستگار گردید. 

برکات و آثار قرآن از دیدگاه آیت‌الله بهجت 

عارف ربانی حضرت آیت‌الله بهجت(ره) ضمن طرح کرامات و معجزات قرآن کریم آن را مأمن مومنان، برنامه‌ انسان سازی و کمال آفرینی بر شمرده‌اند که به طرح این فرازها می‌پردازیم: 

اگر چشم بصیرت داشتیم سخن خدای متعال را که می‌فرماید: «وَلَوْ أَنَّ قُرْآنًا سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الأَرْضُ أَوْ کُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَى» قدر می‌دانستیم، ولی ما همچنان نشسته‌ایم و هوای نفس بر ما غالب گشته که این کرامات و معجزات قرآن را مانند دور و تسلسل محال می‌دانیم. 

کسی را بنده دیده بودم که به برکات چند آیه قرآن هر میوه‌ای را که می‌خواست هر چند در غیر آن فصل حاضر می‌ساخت. بالاترین انعام الهی و هدیه آسمانی و غیبی، همین قرآن است اما چگونه باید با آن رفتار کنیم تا بتوانیم از آن بهره‌مند شویم.

در احوالات پدر مرحوم شیخ جعفر شوشتری(ره) اورده‌اند که پسر نابینائی را نزد ایشان آوردند، ایشان هم دست روی چشم بچه گذاشتند و مشغول خواندن سوره حمد شده بودند مقداری که خوانده بودند بچه گفته بود بابا از میان انگشتان آقا می‌بینم.

وقتی که حمد تمام شده بود، همه جا و همه چیز را کاملا دیده بود. عده‌ای از افراد سطحی‌نگر در محضر علامه ملا خلیل قزوینی(ره) بودند، سوال کردند که قضیه‌ حضرت داوود(ع) که خداوند در قرآن می‌فرماید وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ آهن را برای او نرم نمودیم این بوده که خداوند نحوه‌ ساختن کوره‌ آهنگری و ذوب آهن را به حضرت داوود(ع) الهام نمود تا او آهن را در کوره‌ آتش بگزارد تا ملایم و انعطاف‌پذیر باشد. مرحوم قزوینی فرمود: او که پیغمبر خدا بود و شما بعید می‌دانید که آهن در دست او نرم و به اختیار او باشد.

این که چیزی نیست از بنده هم که پیغمبر نیستم این کار ساخته است. سپس یک مجمعه یا سینی از مس را که در برابرش بود با دو انگشت مثل قیچی از وسط دو نیم کرد و فرمود: این گونه خداوند متعال آهن را در دست حضرت داوود(ع) نرم و ملایم نموده بود. 

ارتکاب معاصی موجب استهزاء حاکمان نسبت به قرآن

اگر جلوی خود را در ارتکاب معاصی نگیریم حالمان به انکار و تکذیب و استهزاء آیات الهی قرآن می‌رسد. هادی، مصلح و مأمن و پناهگاه ما قرآن و عدیل آن عترت هستند ولی ما در فکر مامن نیستیم و با این که در حال نزول هستیم، قاصد صعودیم و از خود راضی و گرفتار معاصی و کوچک شمردن آنها و عدم استغفار از آنها هستیم.

 

قرآن کتابی پیغمبر ساز است

قرآن کتابی است که پیغمبر ساز است زیرا پیغمبران دو گونه‌اند. قسم اول: پیامبرانی هستند که از جانب خداوند به پیامبری تعیین شده‌اند، قسم دوم پیغمبرانی کمالی، که در اثر ایمان و عمل به دستورات قرآن، به کمالات پیامبری نائل می‌گردند. 

بنابر این، قرآن پیغمبرانی کمالی تربیت می‌کند و پیغمبر ساز است. البته اگر انسان اهلیت داشته باشد، در و دیوار هم به اذن خدا معلم او خواهند بود، و گرنه هیچ سخنی در او اثر نمی کند.

چنان که سخنان پیغمبر اکرم(ص) در ابو جهل اثر نکرد و شاگردان قرآن و پیغمبر(ص) بعد از رحلت آن حضرت چه فتنه‌ها که به پا نکردند. 

خدا می‌داند قرآن برای اهل ایمان، مخصوصا اگر اهل علم باشند، چه معجزه‌ها و کراماتی دارد و چه چیزهائی از آن می بینند.

برنامه‌ی قران آخرین برنامه‌ی انسان‌سازی است که در اختیار ما گذاشته شده است، ولی ما از آن قدردانی نمی‌کنیم. اهل تسنن و ما قرآن و عترت را آن گونه که باید نشناختیم و قدر ندانستیم. 

 



تاريخ : پنج شنبه 6 فروردين 1394 ا 8:43 نويسنده : ««×محمد جعفری ×»» ا

http://s3.picofile.com/file/7986029244/%D8%B2%DB%8C%D8%A8%D8%A7_zohor313yar_blogfa_om_18_.gif

واژه عید در قرآن کریم تنها یکبار در آیه 114، سوره مائده آمده است: "عیسی‌ بن مریم گفت: بارالها! پرودگارا! برای ما از آسمان مائده‌ای فرست تا این روز برای ما و کسانی که پس از ما می آیند، عید باشد که تو بهترین روزی دهندگانی و آیت و حجتی از جانب تو برای ما باشد." ‏‏"عید" روزی است که در آن سود و منفعتی به دست بیاید و در شرع مقدس اسلام، روزهای غدیر، قربان و فطر عید نامیده می‌شوند که در عید اضحی، قربانی و در عید فطر، زکات فطره مطرح است و درغدیر، حضرت علی (ع) به امامت منصوب شدند. همچنین می‌توان گفت؛ عید آن روزی است که در آن نماز ویژه‌ای برگزار کنند یا روزی است که مجمعی در آن فراهم آید و یا آنکه عید روزی است که خلق از ماتم به شادمانی "عود" کنند یا روزی است که تفاوتی میان درویش و توانگر نباشد یا آنکه "عید" روز شریف و ارجمندی می‌تواند باشد. ‏از آیه "مائده" استفاده می‌شود که حضرت عیسی مسیح (ع) روز نزول مائده را که سال‌روز وقوع یک معجره الهی در تاریخ است، برای همه انسان‌ها "عید" قرار داده است تا این روز، آیت و حجتی از جانب خداوند برای مردمان در تمامی اعصار بوده باشد و به میمنت این پدیده پربرکت همه ساله شادمانی و خجستگی آن روز تکرار شود. ‏
از آنجا که "مائده" به معنای خوان پرنعمت، تنها دوبار در سوره مائده آمده است، می‌توان گفت؛ نزول رزق از آسمان به درخواست حضرت عیسی مسیح (ع) ویژگی خاصی داشته که به خاطر آن عنوان "مائده" را به خود گرفته است. ‏
راغب اصفهانی می‌گوید: "مائده طبق و خوانی است که در آن طعام باشد که هم به آن طبق و هم به طعام مائده گفته می شود." ‏بنابراین، عید در این آیه اشاره دارد به نزول یک برکت آسمانی در پوشش طبق یا طبق‌هایی از طعام و خوردنی که می‌تواند تکرار و بازگشت آن روز نیز همان برکات را به همراه داشته باشد و از این جهت، آیت و حجتی دیگر از جانب خداوند متعال برای انسان‌ها و فرصتی دیگر برای ایجاد ارتباط با خدا و ذکر و یاد او در دل ها و زبان ها باشد
واژه عید در قرآن کریم تنها یکبار در آیه ۱۱۴ ، سوره مائده آمده است :

” عیسی‌ بن مریم گفت : بارالها ! پرودگارا ! برای ما از آسمان مائده ‌ای فرست تا این روز برای ما و کسانی که پس از ما می آیند ، عید باشد که تو بهترین روزی دهندگانی و آیت و حجتی از جانب تو برای ما باشد .” ‏




‏” عید ” روزی است که در آن سود و منفعتی به دست بیاید و در شرع مقدس اسلام ، روزهای غدیر ، قربان و فطر عید نامیده می‌ شوند که در عید اضحی ، قربانی و در عید فطر ، زکات فطره مطرح است و در غدیر ، حضرت علی (ع) به امامت منصوب شدند . همچنین می ‌توان گفت ؛ عید آن روزی است که در آن نماز ویژه ‌ای برگزار کنند یا روزی است که مجمعی در آن فراهم آید و یا آنکه عید روزی است که خلق از ماتم به شادمانی ” عود ” کنند یا روزی است که تفاوتی میان درویش و توانگر نباشد یا آنکه ” عید ” روز شریف و ارجمندی می‌ تواند باشد . ‏از آیه ” مائده ” استفاده می‌ شود که حضرت عیسی مسیح (ع) روز نزول مائده را که سال ‌روز وقوع یک معجره الهی در تاریخ است ، برای همه انسان ‌ها ” عید ” قرار داده است تا این روز ، آیت و حجتی از جانب خداوند برای مردمان در تمامی اعصار بوده باشد و به میمنت این پدیده پربرکت همه ساله شادمانی و خجستگی آن روز تکرار شود . ‏

از آنجا که ” مائده ” به معنای خوان پرنعمت ، تنها دوبار در سوره مائده آمده است ، می‌ توان گفت ؛ نزول رزق از آسمان به درخواست حضرت عیسی مسیح (ع) ویژگی خاصی داشته که به خاطر آن عنوان ” مائده ” را به خود گرفته است . ‏

راغب اصفهانی می‌ گوید : ” مائده طبق و خوانی است که در آن طعام باشد که هم به آن طبق و هم به طعام مائده گفته می شود . ” ‏بنابراین ، عید در این آیه اشاره دارد به نزول یک برکت آسمانی در پوشش طبق یا طبق‌ هایی از طعام و خوردنی که می ‌تواند تکرار و بازگشت آن روز نیز همان برکات را به همراه داشته باشد و از این جهت ، آیت و حجتی دیگر از جانب خداوند متعال برای انسان ‌ها و فرصتی دیگر برای ایجاد ارتباط با خدا و ذکر و یاد او در دل ها و زبان ها باشد . ‏

عید در روایات اسلامی ‏

جمعه ، فطر ، اضحی و غدیر خم ، مهم ‌ترین روز هایی هستند که از آنها در روایات اسلامی با عنوان ” عید ” یاد شده است و هر یک از این روزها اعمال و آداب و مراسم مشترک یا خاص خود را دارند . ‏

مهم ‌ترین اعمال و آداب مشترک این اعیاد عبارتند از : غسل کردن و حمام کردن ، پوشیدن جامه نیکو ، استعمال بوی خوش ، خواندن نماز و ادعیه ضمن آنکه هر یک از آنها اعمال ویژه خود را نیز دارند . ‏

نکته جالب توجه در این اعمال و آداب و ادعیه آن است که غالبا به نزول فرشتگان و ارواح وارستگان و فرود آمدن برکات آسمانی اشاره می‌ شود . چنانکه تلاوت سوره قدر ، به منظور اشاره به قدر و شرف و عظمت این اعیاد و تأکید بر نزول فرشتگان و ” روح ” از آسمان مانند آن ، نوعا در نماز های ویژه این اعیاد مطرح است . ‏

در شب جمعه ، ملائکه از آسمان به زیر می‌ آیند با قلم های طلا و صحیفه‌ های نقره ، و در پسین پنجشنبه و شب جمعه و روز جمعه تا غروب آفتاب جز صلوات بر محمد (ص) و آل او چیز دیگری نمی‌ نویسند . ‏

شب عید اضحی ( قربان ) از لیالی متبرکه است و یکی از آن چهار شبی است که نگاه داشتن احیا در آن شب توصیه شده است چرا که درهای آسمان در این شب باز است . ‏

در روایات آمده است که فضیلت شب عید فطر کمتر از شب قدر ، شب نزول قرآن ، ملائکه و روح نیست . ‏عید غدیر خم نیز از عظیم ‌ترین اعیاد است و نامش در آسمان روز عهد معهود است و آن روزی است که حضرت رسول (ص) امیرالمؤمنین (ع) را به خلافت خود برگزید . احسان و انفاق در این روز ، چون شب قدر ، اجری چندین برابر روز های دیگر دارد . ‏

گفتنی است که در بعضی از ادعیه مربوط به این اعیاد وسعت رزق از خداوند متعال که خیرالرازقین است درخواست می‌ شود . ‏

عید نوروز و آداب آن ‏

مفاتیح‌ الجنان شیخ قمی ، روایتی از معلی بن خنیس را درباره نوروز ذکر کرده است که اعمال این روز و دعای مربوط به آن را همراه دارد . در بحار الانوار مجلسی روایات معلی بن خنیس را به تفصیل آورده است . در آن روایات به فضیلت و برتری این روز نسبت به سایر ایام بسیار پرداخته است و یکی از روایات مفصل معلی بن خنیس ، نوروز را این گونه تجلیل کرده است :

نوروز روزی است که کشتی نوح بر کوه جودی قرار گرفت ، روزی است که جبرئیل بر نبی (ع) نازل شد ، روزی است که رسول اکرم (ص) علی (ع) را بر دوش کشید تا بت‌ های قریش را از بالای کعبه رمی کند ، روزی است که نبی (ع) به وادی جن رفت و از ایشان بیعت گرفت ، روزی است که برای علی (ع) از مردم بیعت گرفت ( غدیر خم ) ، روزی است که قائم آل محمد (عج) ظهور خواهد کرد و روزی است که امام عصر (عج) بر دجال پیروز خواهد شد . ‏

و اما روایت خنیس به نقل از امام صادق (ع) در مفاتیح الجنان اینچنین است : فرمود : ” چون نوروز شود ، غسل کن و پاکیزه ‌ترین جامه ‌های خود را بپوش و به بهترین بوی ‌های خوش خود را معطر گردان . پس چون از نماز های پیشین و پسین و نافله ‌های آن فارغ شدی ، چهار رکعت نماز بگذار یعنی هر دو رکعت به یک سلام و در رکعت اول بعد از حمد ده مرتبه سوره قدر ( انا انزلناه ) و در رکعت دوم بعد از حمد ده مرتبه سوره قل یا ایها الکافرون و در رکعت سوم بعد از حمد ، ده مرتبه قل اعوذ برب الناس و قل اعوذ برب الفلق را بخوان و بعد از نماز به سجده شکر برو و این دعا را بخوان : اللهم صل علی … و بسیار بگو یا ذالجلال و الاکرام . ”

‏همان‌ طور که مشاهده می‌ شود ، این روز نیز چون اعیاد اسلامی با غسل کردن ، پوشیدن جامه نو و معطر گردیدن به بوی‌ های خوش و روزه داشتن آغاز می شود ، ضمن آنکه نمازی مشابه نماز های سایر اعیاد اسلامی دارد . ‏

نماز عید نوروز ‏

نماز عید نوروز مشتمل است بر قرائت سوره حمد و سوره ‌های قدر ، کافرون ، توحید ، فلق و ناس و بسیار شبیه به نمازی است که ضمن آداب و اعمال روز جمعه و همین طور اعمال روز عید غدیر خم وارد شده است . ‏از آنجا که قرائت سوره قدر در نماز عید نوروز توصیه شده است می توان دریافت که عید نوروز نیز چون دیگر اعیاد اسلامی با نزول برکات و آیات الهی همراه بوده است . تأکید بر قرائت سوره‌ های کافرون ، توحید ، معوذتین نیز می‌ تواند اشاره به درخواست دفع انواع شرور و بدی ‌ها داشته باشد . ‏

دعای عید نوروز ‏

دعای مخصوص عید نوروز با درود و صلوات بر رسول اکرم ( ص) و آل او و اوصیا و همه انبیا و رسولان آغاز می‌ شود . آن‌ گاه با فرستادن درود بر ارواح و اجساد ایشان ادامه می یابد . ‏

در این دعا آمده است :

” هذا الذی فضله و کرمته و شرفته و عظمته خطره ”

این فراز با اندکی جابجایی در کلمات در دعای مخصوص ماه مبارک رمضان ، ماه نزول قرآن نیز آمده است . ‏

فراز پایانی دعای مخصوص عید نوروز :

” اللهم … ما فقدت من شی فلا تفقدنی عونک علیه حتی لا اتکلف مالا احتاج الیه یا ذالجلال و الاکرام ”

از آن جهت که در آن سخن از گم شدن و گمشده ها به میان می آید بیش از اندازه قابل توجه است زیرا ؛ عید نوروز همان روزی است که حضرت سلیمان (ع) انگشتری خویش را پس از مدتی پیدا کرده است . ‏

http://s1.picofile.com/file/7986007311/%D9%85%D8%AD%D8%B1%D9%85_%D8%AA%D8%B3%D9%84%DB%8C%D8%AA_zohor313yar_blogfa_com_22_.gif



تاريخ : چهار شنبه 5 فروردين 1394 ا 8:39 نويسنده : ««×محمد جعفری ×»» ا

ایرانیان از اَعلام تصریح‌ناشده در قرآن است که مفسران بسیاری ذیل آیات ۵۴ مائده، ۱۳۳ نساء؛ ۳۹ توبه؛ ۲ تا ۹ روم و برخی آیات دیگر از آنها یاد کرده و این آیات را بر آنان تطبیق‌داده‌اند.[۱]

ایرانیان که در منابع اسلامی از آنها به «فُرْس»(جمعِ مکسر فارسی) تعبیر می‌شود به ساکنان سرزمین ایران بزرگ گفته می‌شود. این سرزمین شامل فلات وسیع ایران بوده است، که از شرق به رود سند (در پاکستان کنونی)، از غرب به جلگه بین‌النهرین (عراق)، از شمال به دریای خزر، از شمال شرق به رود جیحون و ازجنوب به خلیج فارس محدود می‌شد.[۲]

ایرانیان در شأن نزول آیات قرآن

  1. آیات ابتدایی سوره روم پس از آن نازل شد که مشرکان از شنیدن خبر پیروزی ایرانیان بر رومیان خوشحال شدند و آن‌را به فال نیک گرفتند، زیرا مجوس (زرتشتیان) دوگانه‌پرست بر اهل کتاب (مسیحیان) موحَد پیروز شده بودند. آن‌ها به شماتت مسلمانان پرداختند و از این حربه برای تضعیف روحیه مسلمانان بهره جستند.[۳] در این شرایط، آیات «الم* غُلِبَتِ الرّوم * فی اَدنَی الاَرضِ وهُم مِن بَعدِ غَلَبِهِم سَیَغلِبون * فی بِضعِ سِنینَ لِلّهِ الاَمرُ مِن قَبلُ ومِن بَعدُ ویَومَئِذ یَفرَحُ المُؤمِنون * بِنَصرِ اللّهِ یَنصُرُ مَن یَشاءُ وهُوَ العَزیزُ الرَّحیم * وَعدَ اللّهِ لا یُخلِفُ اللّهُ وَعدَهُ ولـکِنَّ اَکثَرَ النّاسِ لا یَعلَمون» (روم:۱ ـ ۶) نازل شد. در این آیات، خداوند از شکست ایرانیان از رومیها در آینده نزدیک خبر داده و وعده الهی را تخلف‌ناپذیر دانسته است. مفسران «بِضعِ سِنینَ» را در روایتی از پیامبر اسلام از سه تا ۹ سال شمرده‌اند.[۴] «فی اَدنَی‌الاَرضِ» نیز در آیات یاد شده بر محلی به نام اَزْرُعات شام تطبیق شده که رومیها در آنجا از ایرانیان شکست خوردند.[۵] بنا به نقل قتاده با نزول آیات مذکور، مسلمانان گفته پروردگار را تصدیق کردند تا اینکه خبر شکست ایران در سال ششم هجرت در جریان صلح حدیبیه به مؤمنان رسید و آنها شاد شدند.[۶]
  2. بنا به نقل برخی مفسران، پیامبر اسلام پیروزی مسلمانان بر ایرانیان و روم را در غزوه خندق[۷] (سال‌پنجم هجری) یا هنگام فتح مکه[۸] (سال هشتم هجری) نوید داد. منافقان آن را بعید دانسته، گفتند: آیا مکه و مدینه برای محمّد کافی نیست که در حکومت فارس و روم طمع کرده است؟ در این باره آیه «قُلِ اللَّهُمَّ مالِکَ المُلکِ تُؤتی المُلکَ مَن تَشاءُ وتَنزِعُ المُلکَ مِمَّن تَشاءُ... = بگو بارالها مالک حکومتها تویی. به هرکس بخواهی حکومت می‌بخشی و از هر کس بخواهی حکومت را می‌گیری...» (آل‌عمران:۲۶)[۹]نازل شد. مطابق روایتی دیگر، این آیه پس از آن نازل گشت که پیامبر از خداوند خواست تا مُلک فارس و روم را برای امتش قراردهد.[۱۰]
  3. مفسران، کلمه «مجوس» در آیه ۱۷ سوره حجّ را معتقدان به دیانت زرتشتی می‌دانند که مصداق بارز آن ایرانیان بودند «اِنَّ الَّذینَ ءامَنوا والَّذینَ هادوا والصّابِـینَ والنَّصاری والمَجوسَ...». حاکمان اسلامی پس از فتح ایران به پیروی از پیامبر، مردم آن را در زمره اهل کتاب قلمداد کرده، مطابق با آنان رفتار کردند[۱۱]، چنان‌که از پیامبر و علی بن ابی طالب نقل شده که مجوس، پیامبر و کتاب آسمانی داشته‌اند.[۱۲]
  4. در آیات متعددی از قرآن، به اعراب خطاب شده است که: اگر شما دین الهی را یاری نکنید، خدا قوم دیگری را خواهد آورد که دین را به کمک آن‌ها یاری خواهد کرد. بسیاری از تفاسیر شیعه و سنی قوم مذکور را ایرانیان دانسته‌اند:
  1. بر اساس نقل مفسران شیعه[۱۳] و سنی[۱۴] هنگامی که آیه ۱۳۳ سوره نساء نازل شد که «اِن یَشَأ یُذهِبکُم اَیُّهَا النّاسُ ویَأتِ بِـاخَرینَ وکانَ اللّهُ عَلی ذلِکَ قَدیرا = ای مردم اگر او بخواهد شما را از میان می‌برد و افراد دیگری را به جای شما می‌آورد و خدا بر این کار تواناست»، پیامبر اسلام دست بر پشت سلمان فارسی زد و گفت: آنها عجم و فارس، قوم سلمان هستند.
  2. در آیه «یا اَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا مَن یَرتَدَّ مِنکُم عَن دینِهِ فَسَوفَ یَأتِی اللّهُ بِقَوم یُحِبُّهُم ویُحِبّونَهُ اَذِلَّة عَلَی‌المُؤمِنینَ اَعِزَّة عَلَی الکافِرینَ یُجاهِدونَ فی سَبیلِ اللّهِ ولا یَخافونَ لَومَةَ لائِم...» = ای کسانی که ایمان آورده‌اید هر کسی که از شما از آیین خود باز گردد [به خدا زیانی نمی‌رساند و] خداوند در آینده جمعیتی را می‌آورد که آنان را دوست دارد و آنان نیز او را دوست دارند. در برابر مؤمنان، فروتن و در برابر کافران نیرومندند. آنها در راه خدا جهاد می‌کنند و از ملامت سرزنش کنندگان هراسی ندارند...» (مائده:۵۴)، روی سخن با مرتدانی است که طبق پیش‌بینی قرآن از آیین اسلام روی بر می‌گردانند. خداوند در این آیه به مسلمانان عرب هشدار می‌دهد که اگر شما از دین باز گردید خدا به جای شما گروهی را می‌آورد که دارای صفاتی ممتاز بوده، دین خدا را یاری خواهند کرد. برخی مفسران اهل سنت[۱۵] و تشیع[۱۶] مقصود از آن قوم را ایرانیان دانسته و نوشته‌اند: چون این آیه نازل‌شد، یاران پیامبر از او پرسیدند: آنها چه کسانی هستند که اگر ما باز گردیم خدا آنان را جایگزین ما می‌کند؟ در آن هنگام، سلمان فارسی نزد پیامبر بود. پیامبر دست خود را بر دوش او نهاد و گفت: این شخص و کسان او (هذا و ذووه) یا مردمی که این از آنان است. سپس پیامبر گفت: اگر دین در ستاره ثریا باشد، هر آینه مردانی از فارس به آن دست خواهند یافت.
  3. در تفسیر آیه «اِلاّ تَنفِروا یُعَذِّبکُم عَذابـًا اَلیمـًا ویَستَبدِل قَومـًا غَیرَکُم ولا تَضُرّوهُ شیــًا واللّهُ عَلی کُلِّ‌شَیء قَدیر = اگر (به سوی میدان جهاد) حرکت نکنید، شما را مجازات دردناکی می‌کند و گروه دیگری غیر از شما را به جای شما قرار می‌دهد و هیچ زیانی به او نمی‌رسانید و خداوند بر هر چیزی تواناست». (توبه:۳۹) از سعیدبن جبیر نقل شده که مراد از قوم دیگر، ابنای فارس هستند.[۱۷]
  4. بخش پایانی آیه ۳۸ محمد «واِن تَتَوَلَّوا یَستَبدِل قَومـًا غَیرَکُم ثُمَّ لا یَکونوا اَمثالَکُم» هشداری است به عرب مسلمان که اگر قدردان نعمت پاسداری از آیین اسلام نباشند و از آن روی برگردانند خداوند این مأموریت را به گروه دیگری خواهد سپرد که در ایثار و فداکاری و نثار جان و مال در راه خدا به مراتب از آنان برترند. نقل شده که پس از نزول این آیه، برخی صحابه از پیامبر اسلام پرسیدند: مقصود از این گروهی که خداوند به آنان اشاره کرده چه کسانی هستند؟ در آن هنگام سلمان کنار پیامبر بود. او دستش را بر ران او زد و گفت: سوگند به خدایی که جانم در دست اوست او و قومش اگر ایمان به ثریا آویخته‌باشد آنها بدان دست خواهند یافت.[۱۸] جعفر بن محمد الصادق نیز آنان را غیر عرب و از موالی دانسته است.[۱۹] بنا به نقل برخی مفسران با نزول این آیه پیامبر خوشحال شد و گفت: «هی أحب إلیّ من الدنیا = این برای من محبوب‌تر است از دنیا».[۲۰]
  5. برخی مفسران چون میبدی، آلوسی و رشیدرضا ذیل آیه «فَاِن یَکفُر بِها هـؤُلاءِ فَقَد وکَّلنا بِها قَومـًا لَیسوا بِها بِکافِرین» (انعام:۸۹) مقصود از قومی را که در راه کفر گام برنمی‌دارند و در برابرحق تسلیم‌اند ایرانیان دانسته‌اند[۲۱] که به زودی اسلام را پذیرفته، در پیشرفت آن، با تمام قوا کوشیدند و دانشمندان آنها در فنون مختلف اسلامی کتابهای فراوانی تألیف کردند.[۲۲] برخی ذیل این آیه روایتی از پیامبر آورده‌اند که آن او قریش را بهترین عرب و فارس را بهترین عجم(غیر عرب) معرفی کرد.[۲۳]
  6. در صحیح مسلم روایت شده است هنگام نزول آیه «هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الاُمّیّینَ رَسولاً... = او کسی است که در میان مردم بی‌سواد رسولی از جنس خودشان مبعوث کرد...». او آن را تلاوت کرد تا به آیه «وءاخَرینَ مِنهُم لَمّا یَلحَقوا بِهِم... = (و همچنین او) رسول است بر گروه دیگری که هنوز به آنها ملحق نشده‌اند...» (جمعه:۳)، یکی از صحابه از پیامبر پرسید: مقصود از کسانی که هنوز به ما نپیوسته‌اند کیان‌اند؟ پیامر دست را بر سلمان نهاد و گفت: اگر ایمان در ثریّا باشد، هر آینه مردانی از آنها (ایرانیان) بدان دست خواهند یافت.[۲۴] مانند این روایت به طرق دیگر نیز از قیس‌بن سعدبن عباده و... نقل شده است.[۲۵] سیوطی این روایت را از برخی کتب حدیث، از جمله صحیح بخاری، صحیح مسلم و... از پیامبر اسلام نقل کرده است.[۲۶] قرطبی بهترین تفسیرِ «وَ‌آخَرینَ مِنهُم» را ایرانیان می‌داند.[۲۷]
  1. بر اساس روایتی، جعفر بن محمد الصادق هنگامی که آیه «فَاِذا جاءَ وَعدُ اُولاهُما بَعَثنا عَلَیکُم عِبادًا لَنا اولی بَأس شَدید...» (اسراء/۱۷،۵) را تلاوت نمود، از او پرسیده شد: مراد از این بندگان رزمنده و پیکارجو در این آیه که با بنی اسرائیل و یهود در هنگام فسادشان می‌جنگند کیان‌اند؟ گفت: به خدا سوگند آنان اهل قم هستند.[۲۸]


تاريخ : یک شنبه 2 فروردين 1394 ا 12:47 نويسنده : ««×محمد جعفری ×»» ا

قرآن به چه معنا است؟
درباره لفظ «قرآن» چند معنا گفته شده:
1. قرآن بر وزن «غُفران»، مصدر و از مادّه (قرأ) گرفته شده، به معناى خواندن است (مانند: قرئتُ الكتاب: كتاب را خواندم). در اين فرض، قرآن به معناى اسم مفعول (مقروء = مقروٌ: تلاوت شده) به كار رفته است. (نظر عبدالله بن عباس و لحيانى)[1]
2. قرآن مصدر و از (قرُء=قرى) گرفته شده و به معناى جمع كردن است (مانند: قرأت الماء فى الحوض: آب را در حوض جمع كردم) و اين نام، بدين جهت است كه قرآن، ثمرات و نتايج كتاب هاى آسمانى پيشين را در خود جمع دارد و يا به اين دليل است كه سوره ها و آيات، اوامر، نواهى، قصص و ... در آن جمع شده است. (نظر قتاده، ابن اثير و زجاج)[2]
3. قرآن، از مادّه قرن مشتق شده و به معناى ضميمه كردن چيزى به چيز ديگر است و چون آيات و سوره هاى آن به گونه اى خاص به يك ديگر نزديك و به هم مرتبطند، به آن قرآن مى گويند. (نظر اشعرى); بنابراين نظريه، قرآن مهموز خوانده نشده و نون جزء حروف اصلى كلمه است.
4. قرآن مشتق از (قرائن) و قرائن جمع قرينه است، چرا كه آيات قرآن بعضى قرينه و مؤيد بعضى ديگر است و بعضى، بعضى ديگر را تفسير و تصديق مى كند و به هم شباهت دارد. (نظر فرّاء) بنابراين نظريه نيز، قرآن مهموز خوانده نمى شود و نون جزء حروف اصلى كلمه است.[3]
اكنون قرآن، عَلَم براى آخرين كتاب آسمانى است كه بر حضرت محمد(ص)  وحى شده است و معجزه جاودان آن حضرت مى باشد كه تا روز قيامت، دليلى روشن بر اثبات ادعاى پيامبرى ايشان است.

اقسام نزول قرآن

قرآن دو نزول دفعى و تدريجى دارد; پرسش اين است، با اين كه نزول دفعى بر قلب مبارك پيامبر(ص)  واقع شده، پس چرا بعضى اوقات از پيامبر(ص)  چيزى سؤال مى شد و ايشان منتظر وحى الهى مى شدند; اساساً با وجود نزول دفعى، به نزول تدريجى چه نيازى بود، مگر حكم قبلى، در سينه پيامبر(ص)  نبود؟
براى روشن شدن پاسخ به چند نكته اشاره مى شود:
1. درباره تعداد نزول قرآن كريم اختلاف نظر است. بيشتر دانشوران اسلامى معتقدند قرآن كريم دو نزول داشته است; نزول دفعى و نزول تدريجى. برخى دانشوران اسلامى معتقدند قرآن كريم يك نزول بيشتر نداشته و آن نزول تدريجى است.[4]
2. نزول دفعى چندگونه تبيين شده است: يكى نزول قرآن از جهان بالا به بيت المعمور، ديگر فرود حقيقت قرآن به صورت اجمالى بر قلب پيامبر اكرم(ص) .
3. پيامبر اكرم(ص)  به آن چه كه به صورت نزول دفعى فرود آمد، مكلف نبود; همان گونه كه بسيارى از چيزها را به علم غيب مى دانست، ولى مكلف نبود طبق آنها عمل كند. طبق آيه: (وقُلِ اعمَلُوا فَسَيَرَى اللّهُ عَمَلَكُم ورَسولُهُ والمُؤمِنونَ )[5] پيامبر(ص) هر آن چه ديگران انجام مى دهند آگاه است، ولى به اين عمل نمى كند و مى فرمايد: من با شاهد و سوگند ميان شما داورى مى كنم.[6]
4. چون آيات قرآن به صورت تفصيلى بر پيامبر نازل نشده بود و پيامبر بر آن چه با نزول دفعى مى دانست مكلف نبود، منتظر وحى الهى و نزول تدريجى بود. پس به نزول تدريجى نياز بود.

حالت پيامبر هنگام نزول قرآن

چرا در حالت وحى، حالت غش بر پيامبر(ص)  عارض مى شد؟
وحى آيات قرآن بر پيامبر(ص)  به دو گونه مستقيم و به واسطه فرشته وحى بوده است. در وحى مستقيم حالت هايى چون داغ شدن بدن و عرق ريختن، حالتى شبيه به بى هوشى، تغيير رنگ چهره و ... بر پيامبر(ص)  عارض مى شد. در روايتى مى خوانيم: راوى از حضرت امام صادق(ع)  سؤال مى كند: آيا بى هوشى كه بر پيامبر(ص)  عارض مى شد، هنگام فرود آمدن جبرئيل (فرشته وحى) بوده است؟ فرمود: خير، جبرئيل هر گاه خدمت پيامبر(ص)  شرفياب مى شد، با اجازه دخول وارد مى شد و وقتى وارد مى شد مانند بندگان جلوى آن حضرت مى نشست و حالت غشويه و بى هوشى به هنگام گفتوگوى خدا با او بدون بازگو كننده و واسطه بوده است.[7]
در روايت ديگر آمده است: حارث بن هشام از پيامبر(ص)  سؤال كرد: وحى چگونه بر شما نازل مى شود؟ پيامبر(ص)  فرمود: گاهى آن را به صورت زنگ مى شنوم و آن شديدترين نوع آن بر من است كه گويى بندهاى من از يك ديگر مى گسلد و در اين هنگام مطالب وحى شده را حفظ مى كنم و زمانى نيز فرشته در برابر من مجسّم مى شود و با من سخن مى گويد و گفته هاى او را حفظ و درك مى كنم كه اين نوع از وحى بر من آسان تر است.[8]
صداى زنگ در اين روايت كنايه از صداى پياپى، مانند صداى ناقوس است. اين صداى پياپى، صداى وحى مستقيم بوده كه پيامبر(ص)  با تمام وجود به آن گوش فرا مى داده است، چرا كه پياپى بودن صدا تأثيرى نافذ در گوش دارد و تا اعماق قلب انسان نفوذ مى كند و از اين جهت است كه پيامبر(ص)  مى فرمايد: گمان مى كردم كه جان من گرفته مى شود.[9]
در طبقات ابن سعد به نقل از عكرمه آمده كه وقتى وحى بر پيامبر(ص)  نازل مى شد، حالتى شبيه غش بر آن حضرت عارض مى گشت.[10]
حالت هاى ياد شده در وحى مستقيم به جهت اوج ارتباط وحى با الهامات غيبى پروردگار و سنگينى وحى است كه بر جسم آن حضرت تأثير مى گذارده است.[11]
با توجه به آيه: (فَاِن كُنتَ فى شَكّ مِمّا اَنزَلنا اِلَيكَ ...)[12]نسبت به آن;چه به ايشان وحى شده در شك بودند؟
با توجه به آياتى كه حاكى از اين است كه پيامبر(ص)  مسئله وحى را با شهود و مشاهده دريافته بود، شك و ترديد در آن چه به او وحى مى شده معنا ندارد.
ممكن است در آيه فوق، به جاى اين كه روى سخن را به مخالفان كند، پيامبر(ص)  را مخاطب ساخته است، تا با القاى اين مطلب، دوردستان را تنبيه كند; مانند همان ضرب المثل معروف كه «به تو مى گويم تا همسايه بشنود».
وانگهى، ذكر جمله شرطيه، هميشه دليل بر احتمال وجود شرط نيست، بلكه گاهى براى تأكيد روى يك مطلب و يا براى بيان يك قانون كلى است; مثلاً در آيه 23 سوره اسراء، خداوند خطاب به پيامبر(ص)  مى فرمايد: «... اگر يكى از والدين ـ يا هر دوى آنها ـ در نزد تو، به پيرى رسند ...»، در حالى كه پيامبر(ص) ، قبل از تولد پدرش را و در دوران طفوليت مادرش را از دست داده، با اين حال حكم احترام به پدر و مادر به عنوان يك قانون كلى بيان شده است.
از جمله قرائنى كه تأييد مى كند در آيه 94 سوره يونس، منظور اصلى، مشركان و كافران هستند، آيات بعدى هستند كه از كفر و بى ايمانى آنها سخن گفته است.
توجيه ديگر در آيه فوق آن است كه، خطاب در آيه به پيامبراكرم(ص)  است، ولى اين دليل بر آن نيست كه ايشان در قلب خود ترديدى داشته و دچار شك شده است، زيرا همان گونه كه صحيح است، اين نوع خطاب به كسانى شود كه امكان ترديد و شك در آنها است، همين گونه صحيح است، كسانى نيز مورد خطاب قرار گيرند كه نسبت به سخنى و امرى يقين و دليل و شاهد كامل و كافى داشته باشند، در اين صورت، خطاب به اين عده، كنايه از آن است كه آن چه گوينده گفته، مطلبى است، كه دلايل فراوان و محكم دارد كه اگر فرضاً مخاطب يا شنونده در يكى از آن دلايل شك كند، مى تواند به دلايل ديگر آن تمسك كند.[13]

افسانه غرانيق

آيا افسانه غرانيق صحت دارد، توضيح دهيد؟
داستان افسانه غرانيق ـ كه به آيات شيطانى معروف گشته است ـ يكى از داستان هايى است كه دست آويز بيگانه گان قرار گرفته و سند نبوّت را زير سؤال برده اند.
داستان سرايان آورده اند: پيامبر اسلام(ص)  پيوسته در اين آرزو بود كه ميان او و قريش هم بستگى صورت گيرد; زيرا ايشان از جدايى قوم خويش نگران بود. در يكى از روزها كه در كنار كعبه نشسته و در اين انديشه فرو رفته بود و گروهى از قريش در نزديكى او بودند، در آن هنگام سوره «نجم» بر ايشان نازل گرديد.
پيامبر همان گونه كه سوره نازل مى شد، آن را تلاوت مى فرمود: (وَ النَّجْمِ إِذَا هَوَى * مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَ مَا غَوَى ...) تا رسيد به آيه (أَفَرَءَيْتُمُ اللَّـتَ وَ الْعُزَّى * وَمَنَوةَ الثَّالِثَةَ الاُْخْرَى ) در اين هنگام شيطان دخالت نمود و بى آن كه پيامبر پى ببرد، به او القا كرد: «تلك الغرانيق العلى و انّ شفاعتهنّ لترجى» اين پرندگان زيبا (لات، عزّى و منات، بزرگ ترين بت هاى عرب) كه بلند پروازند از آنها اميد شفاعت مى رود.» مشركان با شنيدن اين عبارت ها ـ كه وصف بت ها بود و شفاعت آنان را نويد مى داد ـ خرسند شدند و موضع شان را نسبت به مسلمانان تغيير داده، دست برادرى به سوى آنان دراز كردند. شب كه پيامبر به خانه بازگشت، جبرئيل فرود آمد و از او خواست تا سوره را بخواند. پيامبر خواند تا به عبارت هاى ياد شده رسيد. ناگهان جبرئيل نهيب زد: ساكت باش! اين چه گفتارى است كه بر زبان مى رانى. اين جا بود كه پيامبر به اشتباه خود پى برد و دانست فريبى در كار بوده و ابليس دست كارى كرده است، لذا به شدت ناراحت گرديد و گفت: عجبا! بر خدا دروغ بسته ام، چيزى گفته ام كه خدا نگفته است، آه چه بدبختى بزرگى.
اين داستان، همان گونه كه از نام آن پيداست، افسانه است و افسانه يعنى قصه و حكايت بى اصل و دروغ. اين افسانه را هيچ يك از محققان علماى اسلام نپذيرفته و آن را خرافه اى بيش ندانسته اند و دلايلى عقلى، قرآنى و روايى بر نادرست بودن آن آورده اند.
فخر رازى در ذيل آيه 52 حج، پس از نقل اين داستان و اعتراف به واقعيت نداشتن، هفت آيه بر نادرستى آن ذكر مى كند، مانند: (وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الاَْقَاوِيل * لاََخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِين * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ );[14] و اگر او پاره اى گفته ها بر ما بسته بود، دست راستش را سخت مى گرفتيم، سپس رگ قلبش را پاره مى كرديم.
(... قُلْ مَا يَكُونُ لِى أَنْ أُبَدِّلَهُو مِن تِلْقَآىِ نَفْسِى إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى إِلَىَّ ...);[15] ... بگو: مرا نرسد كه آن را از پيش خود عوض كنم. جز آن چه را كه به من وحى مى شود پيروى نكنم ... .
(وَ مَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْىٌ يُوحَى );[16] و از سر هوس سخن نمى گويد. اين سخن به جز وحيى كه مى شود نيست. و اسراء آيه 73 و 74; فرقان، آيه 32; اعلى، آيه 6 پس از ذكر آيات، روايات و دلايل عقلى نيز بر نادرستى اين داستان مى آورد.[17]
افزون بر آيات ياد شده، قرآن به صراحت هرگونه سلطه ابليس را بر مؤمنان راستين نفى مى كند: (إِنَّهُو لَيْسَ لَهُو سُلْطَـنٌ عَلَى الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ );[18] چرا كه او بر كسانى كه ايمان آورده اند و بر پروردگارشان توكل مى كنند، تسلطى نيست.
(إِنَّ عِبَادِى لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَـنٌ ...);[19] در حقيقت، تو را بر بندگان من تسلطى نيست  ... .

فلسفه نزول قرآن بر حضرت محمد(ص)

چرا قرآن بر پيامبر نازل شد و بر پيامبر ديگر نازل نشد؟
كتاب هاى آسمانى ـ كه در بردارنده احكام الهى هستند ـ با توجه به شرايط زمانى و نيازمندى هاى انسان ها و ظرفيت جوامع نازل مى شد. ازاين رو، كتاب هاى آسمانى و شرايع الهى متعدد است. خداوند از ازل مى دانست كه چه كتاب و احكامى مناسب با چه مردم و جوامعى است، بدين جهت، بر هر پيامبرى كه كتاب نازل مى كرد با كتاب هاى پيشين تفاوت داشت.
رشد و تكامل بشر تا آن جا رسيد كه خداوند زمينه را براى بعثت آخرين پيامبر الهى و فرستادن آخرين كتاب آسمانى فراهم ديد، ازاين رو، پيامبر اسلام حضرت محمد(ص)  را مبعوث كرد و قرآن كريم را بر او فرود آورد. رشد فكرى و شرايط اجتماعى، اقتضاى نزول قرآن بر پيامبران پيشين را نداشت.
از آن جا كه خداوند حكيم است، قرآن را در زمانى نازل نمود كه شرايط نزول آن آماده بود; به گونه اى كه قرآن توانست، به صورت كامل و بدون تحريف باقى بماند.
برخى ويژگى هاى قرآن كه باعث شد بر حضرت محمد(ص)  نازل شود عبارتند از:
1. كتاب هاى آسمانىِ قبل از قرآن، هماهنگ با رشد افكار عمومى جامعه انسانى نازل شده است. آن كتاب ها براى آن زمان كامل بود، ولى براى مقاطع بعد از خود به جهت رشد روزافزون افكار بشر ناقص به نظر مى رسيد و به همين دليل، شرايع سابق، مقطعى بود و براى آيندگان حجت نيست.
2. قرآن، هم چون كتاب هاى پيشين، كتاب هدايت است، امّا از هر نظر كامل و تمام است; به طورى كه تمام نيازمندى هاى بشر را تا قيامت و در هر حدّ از رشد فكرى تأمين كرده و مى كند، چون بيان كننده همه چيز است: (وَ نَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَـبَ تِبْيَـنًا لِّكُلِّ شَىْء);[20] و ما قرآن را كه بيان كننده همه چيز است بر تو نازل كرديم.
بدين رو، كتابى جاويد براى همه عصرها و نسل هاست و چون تمام نيازمندى هاى بشر را تا عرصه قيامت تأمين مى كند، اگر پيامبر ديگرى با كتابِ خود بعد از پيامبر مى آمد، تحصيل حاصل و كارى لغو و زايد مى شد و خداوند، كار عبث و لغو نمى كند: (إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا);[21] به درستى كه خداوند دانا و حكيم است.
3. آخرين كتاب با ويژگى هايى مذكور، بر آخرين پيامبر كه خاتم انبياست نازل شد: (مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَآ أَحَد مِّن رِّجَالِكُمْ وَ لَـكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَ خَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَ كَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَىْء عَلِيمًا);[22] محمد پدر هيچ يك از مردان شما نيست، بلكه پيامبر خدا و ختم كننده پيامبران است و خدا به همه چيز داناست.
اگر فرض كنيم غير از حضرت محمد(ص)  پيامبر ديگرى به جاى او مى بود، باز ممكن بود پرسيده شود: چرا قرآن بر او نازل شده و بر پيامبر ديگر نازل نشده است؟ افزون بر اين، رسول اكرم(ص)  از نظر شخصى و شخصيتى ويژگى هايى داشت كه ديگر انبيا نداشتند، لذا اين افتخار بزرگ يعنى نزول قرآن به او اختصاص يافت.

فلسفه نزول قرآن به وسيله جبرئيل

چرا خداوند به وسيله حضرت جبرئيل قرآن را براى پيامبر اكرم(ص)  مى فرستاد؟
خداوند دانا و حكيم مى فرمايد: «شايسته هيچ انسانى نيست كه خدا با او سخن بگويد، مگر از طريق وحى، يا از وراى [پشت] حجاب، يا رسولى مى فرستد و به فرمان او آن چه را بخواهد وحى مى كند، چرا كه او بلند مقام و حكيم است».[23]
در آيه مذكور به سه روش ارتباط پيامبران بزرگ با خداوند مهربان اشاره شده كه يكى از آن راه ها، سخن گفتن خداوند با پيامبر به شيوه وحى و الهام مرموز به قلب پيامبر مى باشد. و شيوه ديگر اين بود كه گفتار خداوند از پس پرده غيب به گوش پيامبر اكرم(ص)  مى رسيد. و گاهى نيز سخن خداوند توسط حضرت جبرئيل(ع)  به پيامبر گرامى(ص)  ابلاغ مى شد.
اين شيوه هاى سه گانه با توجّه به شرايط روحى و محيط، مكان، زمان و ... بود; مثلاً گاهى اقتضاى پيام خداوند آن بود كه به وسيله جبرئيل و گاهى از طريق وحى و رساندن به قلب پيامبر و يا از پس پرده غيب به پيامبر رسانده شود.[24]
افزون بر اين، توجه به اين نكته مفيد است كه جهان آفرينش، جهان اسباب و مسببات است.

 



تاريخ : جمعه 29 اسفند 1393 ا 12:21 نويسنده : ««×محمد جعفری ×»» ا

کجای قرآن آمده دوست دختر یا پسر ممنوع؟!

 

در آیه‌ی 5 از سوره‌ی مائده ابتدا می‌فرماید «أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّبات‏»، یعنی آن چه پاک، طاهر، نیکو و مفید است را بر شما حلال نمودم. سپس به برخی از نیازهای ضروری مانند «خوردن» اشاره نموده و پس از بیان حکم آنها، به نیاز «مرد و زن» به یک‌ دیگر پرداخته است و پس از بیان ضرورت برقراری روابط و انحصار نیکو و حلال بودن آن به شکل ازدواج (نکاح)، ‌تأکید می‌فرماید: «غَیْرَ مُسافِحینَ وَ لا مُتَّخِذی أَخْدان‏»، یعنی این رابطه نباید به شکل رفیق‌گیری [همان دوست دختر و پسر] و زناکاری باشد.
 
دوستی  دختر و پسر  کند

خداوندی که انسان را خلق نموده و راه‌های رسیدن به کمال و سعادت دنیا و آخرت را به نشان داده و با بیان چگونگی روابط انسان با هر شخص، جامعه یا موضوعی به گونه‌ای که هم رفع نیازش را نماید و سبب کمالش گردد قوانینی وضع نموده است، نه تنها خود بهتر از هر کس دیگری می‌داند که انسان [اعم از مذکر یا مۆنث] به جنس مخالف نیاز دارد، بلکه می‌فرماید: خودم در قوانین تکوینی خلقتم، و بر اساس علم و حکمتم این غریزه و محبت را به شما داده‌ام. هم چنان که نیاز و محبت چیزهای دیگری را نیز بر شما قرار داده‌ام.

اما اگر انسان برای رفع هر نیازش بدون هیچ قانونی که منتج به فایده‌ی او شود عمل کند، از تعقل و اراده‌ی خود که وجه متمایز او با حیوانات است، هیچ بهره‌ای نمی‌برد و لذا چون حیوانات و بلکه پست‌تر می‌گردد [کالانعام بل هم اضل]. لذا برای هر فعلی قانونی وضع نمود و در این قانون بهترین‌ها را حلال و مضرات را حرام نمود. یا به تعبیری دیگر، اصل‌ها را حلال و بدل‌های تقلبی را حرام نمود.

در آیه‌ی 5 از سوره‌ی مائده ابتدا می‌فرماید «أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّبات‏»، یعنی آن چه پاک، طاهر، نیکو و مفید است را بر شما حلال نمودم. سپس به برخی از نیازهای ضروری مانند «خوردن» اشاره نموده و پس از بیان حکم آنها، به نیاز «مرد و زن» به یک‌ دیگر پرداخته است و پس از بیان ضرورت برقراری روابط و انحصار نیکو و حلال بودن آن به شکل ازدواج (نکاح) ‌تأکید می‌فرماید: «غَیْرَ مُسافِحینَ وَ لا مُتَّخِذی أَخْدان‏»، یعنی این رابطه نباید به شکل رفیق‌گیری [همان دوست دختر و پسر] و زناکاری باشد.

البته اگر دقت فرمایید در ادامه نیز می فرماید: هر کس کافر شود، یعنی ایمان و قوانین اسلامی را بپوشاند،‌ یا به تعبیر عمل نکند، «حَبِطَ عَمَلُه‏» - عملش تباه می‌شود. یعنی تلاشش به جایی نمی‌رسد و فایده‌ای نمی‌برد و در نتیجه در آخرت نیز «مِنَ الْخاسِرین‏» - یعنی از زیانکاران خواهد بود. و ما امروز در سرتاسر عالم و در جامعه‌ی خودمان نیز شاهدیم که روابط زن و مرد به شکل دوست، هیچ‌گاه سرانجام نیکویی برای طرفین نداشته است.

 

چه عواملی منجر به رابطه نادرست در ارتباط دختر و پسر می شود؟

در زمینه چگونگی روابط دختر و پسر از دیدگاه قرآن و روایات این است که در ایجاد و شکل گیری رابطه ای نادرست مجموعه عواملی موثر است که می توان از میان آنها به نگاه نا مناسب و خود آرایی اشاره کرد .

 

1- طنازی در سخن

یعنی زنان در برابر مردان آهنگ سخن گفتن را نازک و لطیف کنند، تا دل او را دچار ریبه و خیال های شیطانی نموده شهوتش را برانگیزانند و در نتیجه آن مردی که در دل بیمار است به طمع بیفتد . منظور از بیماری دل نداشتن نیروی ایمان است، آن نیرویی که آدمی را از میل به سوی شهوات باز می دارد. (المیزان، ترجمه موسوی همدانی، ج 16، ص. 461)

قرآن کریم برای جلوگیری از روابط ناسالم میان زنان و مردان می فرماید: "نازک و نرم با مردان سخن مگوئید مبادا آنکه دلش بیمار است به طمع افتد بلکه درست و نیکو سخن بگویید."(احزاب. 32) تاثیر کلام به قدری است که مولای متقیان از سلام کردن به زنان جوان خودداری می کند و می فرماید: "می ترسم از این که صدای آنها مرا خوش آید و از اجرم کاسته شود."( شیخ حر عاملی، آداب معاشرت، ص. 67)

سخن معمولی و مستقیم بگویید، سخنی که شرع و عرف اسلامی (نه هر عرفی) آن را بپسندد و آن سخنی است که تنها مدلول خود را برساند، نه اینکه کرشمه و ناز را بر آن اضافه کنید .

 

2- تأخیر در ازدواج

زن و مرد، مکمل نیازهای روحی و روانی یکدیگرند و هر یک بدون دیگری احساس فقر و نیاز می نماید. زن به دنبال تقدیس از جانب مرد و در آرزوی این است که تنها ملکه کاخ عشق و محبتش باشد. (مرتضی مطهری، نظام حقوق زن در اسلام، ص. 148) و به قول ویل دورانت: زن فقط وقتی زنده است که معشوق باشد و توجه کردن به او مایه حیات اوست. (ویل دورانت، لذات فلسفه، ص. 141) و مرد نیازمند کسی است که قلبش برای او بتپد و با گرمی نگاه و کلام پرمهرش، او را در مواجهه با ناملایمات زندگی امید بخشد و خلاصه اینکه "هر یک از ما، در جدایی فقط نیمه ای از انسان است و همیشه نگران آن نیم دیگر است"تا زمانی که دختر و پسر جوان این نیاز فطری را از راه ازدواج تأمین نکرده و به آرامش روانی نرسیده باشند در معرض خطر هستند. لذا رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمود: آن کس که ازدواج کند نیمی از دینش را حفظ کرده است." (میزان الحکمه، ج 4، ص 272، حدیث. 7807)

 

3دین

4- عدم تقید خانواده به مسائل دینی

جوانان اولین برخوردها و معاشرت های ناسالم و مختلط را در خانه تجربه می کنند.فرهنگ خانواده است که حد و مرزها را به فرزندان می آموزد.

لذا قرآن کریم می فرماید: "ای مومنان! خود و خانواده خویش را از آتش دوزخ نگاه دارید."(تحریم. 6) یعنی خود و زن و بچه خود را تعلیم خیر دهید و ادب نمایید. (الدر المنثور، ج 6، ص. 244) و در نگهداری خانواده همین بس که به آنها امر کنید بدان چه که خدا امر کرده و نهی کنید از آنچه خدا نهی کرده است. (کافی، ج 5، ص. 62)

اگر خانواده ها حدود شرعی را در روابطشان مراعات نکنند، دیگر چه انتظاری از جوانان با آن شرایط روحی و هیجانی می توان داشت .

 

5- بی توجهی به نیازهای جوانان در خانه

جوانان به محبت، برقراری صمیمیت، تنوع، تفریح و هر چیزی که شور و نشاط آنان را حفظ کند، نیازمند هستند. اگر والدین این نیازها را تأمین نکنند، خود آنان دست به کار می شوند و از آنجا که معمولا جوانان شتابزده و ناپخته عمل می کنند، از هر طریقی برای رفع نیاز خود اقدام می کنند. نکته دیگری که باید به آن توجه داشت، پرهیز از بیکاری است.

خداوند متعال به پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله) توصیه می فرماید: "هنگامی که از کار مهمی فارغ شدی خود را به کار دیگری مشغول کن"(انشراح. 7) والدین باید برای اوقات فراغت جوانان خود برنامه داشته باشند.

فعالیت های اجتماعی، فرهنگی، ورزشی و تفریحی علاوه بر اینکه آنها را از بسیاری از فسادها حفظ می کنند، در رشد ابعاد مختلف جوان موثر است. والدین در برخورد با جوانان باید طریق اعتدال را پیش بگیرند و از هرگونه افراط، تفریط، برخورد خشک، خشن و انعطاف ناپذیر خودداری کنند. و در ضمن نظارت و کنترل نامحسوس بر رفت و آمد و رفتارهای آنان، شخصیت و حریم خصوصی آنان راحفظ نمایند زیرا اگر شخصیت او از بین برود و عزت و کرامتی نداشته باشد، هیچ امید خیری در او نیست. (شرح غرر و درر، آمدی، ج 1، ص. 394) و از سرزنش و ملامت نیز پرهیز کنند که آتش لجاجت را در آنان شعله ورتر می کند. (میزان الحکمه ، ج 8، ص 485، حدیث. 17831)

 

در اینجا این سۆال پیش می آید که کسی که قصد انتخاب همسر دارد از کجا بفهمد که قبلا آن شخص ارتباط نامشروع داشته یا نه؟ یا شایسته همسری هست یا نه؟

قرآن در جواب می گوید:(ألخبیثاتُ للخبیثین والخبیثونَ للخبیثات والطّیباتُ للطیبین والطیبونَ للطیبات)سوره نور آیه 26  

زنان بدکار و ناپاک شایسته مردانی بدین وصفند و مردان زشت کار ناپاک نیز شایسته زنانی بدین وصفند و بالعکس زنان پاکیزه لایق مردانی چنین و مردان پاکیزه نیکو لایق زنانی همین گونه اند.

پس آدمی باید به خودش بنگرد که گذشته و جوانی خود را چگونه سپری کرده؛ آیا مصداق پاکان برای پاکان است یا خدای نکرده...

 

دوست دختر نگیرید

سوره 5: المائدة - جزء 6

الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّبَاتُ وَطَعَامُ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ حِلٌّ لَّکُمْ وَطَعَامُکُمْ حِلُّ لَّهُمْ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُۆْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ مِن قَبْلِکُمْ إِذَا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِینَ غَیْرَ مُسَافِحِینَ وَلاَ مُتَّخِذِی أَخْدَانٍ وَمَن یَکْفُرْ بِالإِیمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَهُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ .

امروز چیزهاى پاکیزه براى شما حلال شده و طعام کسانى که اهل کتابند براى شما حلال و طعام شما براى آنان حلال است و [بر شما حلال است ازدواج با] زنان پاکدامن از مسلمان و زنان پاکدامن از کسانى که پیش از شما کتاب [آسمانى] به آنان داده شده به شرط آنکه مهرهایشان را به ایشان بدهید در حالى که خود پاکدامن باشید نه زناکار و نه آنکه زنان را در پنهانى دوست ‏خود بگیرید و هر کس در ایمان خود شک کند قطعا عملش تباه شده و در آخرت از زیانکاران است.

 

دوست پسر نداشته باشید

سوره 4: النساء - جزء 5

وَ مَن لَّمْ یَسْتَطِعْ مِنکُمْ طَوْلًا أَن یَنکِحَ الْمُحْصَنَاتِ الْمُۆْمِنَاتِ فَمِن مِّا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُم مِّن فَتَیَاتِکُمُ الْمُۆْمِنَاتِ وَاللّهُ أَعْلَمُ بِإِیمَانِکُمْ بَعْضُکُم مِّن بَعْضٍ فَانکِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَنَاتٍ غَیْرَ مُسَافِحَاتٍ وَلاَ مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ فَإِذَا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَیْنَ بِفَاحِشَةٍ فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَى الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَابِ ذَلِکَ لِمَنْ خَشِیَ الْعَنَتَ مِنْکُمْ وَأَن تَصْبِرُواْ خَیْرٌ لَّکُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ.

و هر کس از شما از نظر مالى نمى‏تواند زنان [آزاد] پاکدامن با ایمان را به همسرى [خود] درآورد پس با دختران جوانسال با ایمان شما که مالک آنان هستید [ازدواج کند] و خدا به ایمان شما داناتر است [همه] از یکدیگرید پس آنان را با اجازه خانواده‏شان به همسرى [خود] درآورید و مهرشان را به طور پسندیده به آنان بدهید [به شرط آنکه] پاکدامن باشند نه زناکار و دوست‏گیران پنهانى نباشند پس چون به ازدواج [شما] درآمدند اگر مرتکب فحشا شدند پس بر آنان نیمى از عذاب [=مجازات] زنان آزاد است این [پیشنهاد زناشویى با کنیزان] براى کسى از شماست که از آلایش گناه بیم دارد و صبر کردن براى شما بهتر است و خداوند آمرزنده مهربان است.



تاريخ : چهار شنبه 27 اسفند 1393 ا 12:7 نويسنده : ««×محمد جعفری ×»» ا
.: Weblog Themes By : VioletSkin.lxb.ir :.